يك بستني از
كوچه خريدم
برگشتم و به
خانه رسيدم
از كاكائوهاش
خوردم ولي زود
احساس كردم
بي حال و شل بود
ديدم كمي بعد
شد نرم و وارفت
يك دفعه كج شد
جيغم هوا رفت
سُر خورد و افتاد
بر روي پايم
از بستني ماند
چوبش برايم
اي «گرم» خيلي
لوس و بدي تو
شد بستني آب
تا آمدي تو